دیشب از هیئت داشتم بر میگشتم خونه دیدم اونور خیابون یه هیئت داره غذا نذری میده
یه نگا به ماشینا انداختم دیدم کمترین ماشین پرشیاس بیخیال شدم به راهم ادامه دادم چند قدمی نرفته بودم که دیدم یه پیرزن 70 80 ساله داره از آشغالا اون کارتوناشو جمع میکنه میندازه تو کیسش
منم داشتم نگا میکردم خواست که کیسرو ورداره رفتم جلو بش گفتم حاج خانم اونجا دارن غذا نذری میدن چرا نمیری شما هم یدونه بگیری
برگشت نیگام کردو گفت :
اون غذا برا گشنه هاست من سیرم...
بعد اون کیسه به اون سنگینی برداشتو به راهش ادامه داد
تا نیم ساعت از جام نتونستم تکون بخورم فقط داشتم به صفی که هر لحظه داشت بلندتر میشد نگا میکردم
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
آمار سایت
کدهای اختصاصی